خودکشی و فرار از خانه بخاطر آزار و اذیت برادران شیطانصفت!
از رفتارهای دو برادر معتادم خسته شدهام و نمیتوانم این همه آزار و اذیت و کتککاریهای آنان را تحمل کنم. برادرانم که چشم ناپدریام را دور دیدند کاری کردند که خواهرم از خانه فرار کرد و من هم با ۴۰ ضربه تیغ ...

دختر ۱۵ ساله که آثار هولناک خودزنی با تیغ روی دست و صورتش نمایان بود و هنوز از عمق زخمهایش خون بیرون میزد با تاکید بر این که دوست دارد به بهزیستی بازگردد، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: یک خواهر و ۲ برادر دارم و من آخرین فرزند خانواده هستم اما هیچگاه مهر و محبتی را از سوی خانوادهام احساس نکردهام به طوری که همواره تشنه ذرهای عشق و محبت بودم.
درست هنگامی که دوران خردسالی را میگذراندم درگیریها بین مادر و پدر شیشهایام شدت گرفت تا جایی که بالاخره آستانه تحمل مادرم به سر رسید و از پدر معتادم جدا شد و از آن روز به بعد من دیگر پدرم را ندیدم.
از سوی دیگر مادرم هم مجبور بود برای تامین مخارج زندگی ۴ فرزندش شبانه روز در خانههای مردم کارگری کند تا اجاره منزل و هزینههای دیگر زندگی را بپردازد.
در این شرایط هر ۲ برادرم که از من بزرگتر بودند به دلیل رفاقت با برخی دوستان خلافکارشان به مصرف قرصهای توهم زا روآوردند به طوری که مدام دچار توهم میشدند و من و خواهرم و حتی مادرم را با قمه تهدید میکردند تا برای آنها مواد مخدر صنعتی تهیه کنیم!
زندگی با این فلاکت و بدبختی به همینجا ختم نشد و ما درحالی که با فقر و گرفتاریهای مواد مخدر دست و پنجه نرم میکردیم ناگهان دستان مادرم در یک حادثه شکست و او خانهنشین شد.
در پی وقوع این حادثه، آزار و اذیتهای برادرانم نیز شدت گرفت چرا که دیگر مادرم نمیتوانست کار کند و آنها برای گرفتن پول، من و خواهرم را کتک میزدند! بالاخره مادرم مجبور شد من و خواهرم را تحویل بهزیستی بدهد و این گونه من و «الینا» برای مدتی در بهزیستی یکی از شهرهای خراسان رضوی زندگی کردیم.
آنجا من عاشق یکی از پسران بهزیستی شدم ولی هیچوقت نتوانستم عشقم را ابراز کنم. حدود ۲ سال از این ماجرا گذشته بود که مادرم به عقد موقت مردی به نام «جاوید» درآمد.
او مردی خوشقلب و مهربان بود به همین دلیل هم بلافاصله به سراغ من و «الینا» آمد و ما را از بهزیستی به خانه خودش برد. «جاوید» من و خواهرم را به کلاسهای هنری میفرستاد تا به قول او دخترانی ارزشمند و هنرمند بار بیاییم که در آینده محتاج کسی نباشیم!
خلاصه در شرایطی که روزگار خوبی را تجربه میکردیم ناپدریام برای سفری ۱۰ روزه به کشور عراق رفت، در این شرایط برادرانم که چشم «جاوید» را دور دیده بودند دوباره آزار و اذیتهای خودشان را شروع کردند و ما را برای گرفتن پول تحت فشار گذاشتند.
«الینا»که نمیتوانست این وضعیت را تحمل کند از خانه فرار کرد ولی من نمیتوانستم کاری انجام بدهم. آنها باز هم مادرم را تهدید میکردند که من از شدت خشم و عصبانیت و با یک تصمیم احمقانه تعدادی قرص را یکجا خوردم و سپس با تیغ خودزنی کردم تا جایی که حدود ۴۰ ضربه به دستانم زدم و بعد هم تیغ را ۴ بار روی صورتم کشیدم که خون زیادی جاری شد.
مادرم که با دیدن این صحنه وحشت کرده بود سراسیمه با بهزیستی تماس گرفت ولی آنها گفتند باید به کلانتری مراجعه کنیم تا مسیر قانونی پذیرش طی شود و...
گزارش خراسان حاکی است با دستور سرهنگ قاسم همت آبادی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد)بررسیهای روان شناختی و اقدامات قانونی درباره این ماجرای تاسف بار دردایره مشاوره و مددکاری اجتماعی آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی