نقشه شرمآور نوعروس برای خراب کردن زندگی برادر شوهرش!
رکنا: زن جوانی پس از ازدواج در دام جاری خیابانی اش افتاد و زندگی اش را با اعتماد به او تباه کرد.
به گزارش رکنا، زن جوان در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بود، با بیان داستانی تلخ از زندگیاش به کارشناس مرکز مشاوره پلیس خراسان رضوی گفت: از دوران کودکی عزت نفس پایینی داشتم با این که در خانوادهای مرفه بزرگ شدم اما تامین نیازهای مادی از سوی خانوادهام ،کمبودها و خلاءهای عاطفی درونیام را جبران نمیکرد.
من و خواهر کوچکترم یک سال با هم اختلاف سنی داشتیم اما او بیشتر از من مورد توجه همگان بود چرا که اطرافیان او را زیباتر و باهوشتر از من میپنداشتند و من نیز همیشه سعی میکردم با ظاهرم توجه دیگران را به خودم جلب کنم.
گاهی لباسهای عجیب و غریب میپوشیدم و گاهی با آرایشهای غلیظ و رفتارهایی سبک، سعی درجلب توجه دیگران داشتم تا این که خواهرم دریکی از دانشگاههای دولتی پذیرفته شد و با یکی از همکلاسیهایش ازدواج کرد و به خانه بخت رفت.
از این که همه نگاهها به سمت خواهر کوچکترم جلب شده بود، احساس بدی داشتم تا این که امید به خواستگاریام آمد و ما زندگی مشترکمان را در کنار یکدیگر آغاز کردیم.
با ازدواج توجهی که مد نظرم بود از امید و خانوادهاش کسب میکردم و با تولد فرزندم این توجه بیشتر شد. خیلی خوشحال بودم و انگار روی ابرها حرکت میکردم تا این که برادر شوهرم تصمیم گرفت با دختری خیابانی که هیچ شناختی از او و خانوادهاش نداشت، ازدواج کند.
خانواده همسرم مخالفتشان را با این ازدواج اعلام کردند اما حریف پسرشان نشدند و رها وارد خانواده ما شد.
خانواده همسرم او را عروسی ناخواسته میپنداشتند و توجهی به او نداشتند اما رها سعی میکرد ارتباط صمیمانهای با من برقرار کند. من هم گاهی با او درد دل میکردم و از بیتوجهیهای همسرم بعد از تولد فرزندمان برای او سخن میگفتم.
در این میان رها در حالی که با من همدردی میکرد، گفت: رویا تو بعد از زایمان کمی چاق شدی و جذابیتت را از دست دادی، به همین دلیل همسرت به تو توجه ندارد. او به من پیشنهاد داد که قرصهای لاغری مصرف کنم تا به تناسب اندام برسم!
من نیز قرصهایی را که رها برایم تهیه میکرد، مصرف میکردم تا این که پس از مدتی به قرصها وابسته شدم.
یک روز که در شرایط نابسامانی قرار داشتم از رها خواستم که برایم قرص تهیه کند اما رها آدرسی را در حاشیه شهر به من داد تا خودم برای تهیه قرصها به آن محل بروم.
وقتی به آن محل رفتم، پس از این که قرصها را خریداری کردم، امید و خانوادهاش را دیدم که با نگاهی سرزنشآمیز مرا تعقیب میکردند.
در این هنگام رها از خودرو پیاده شد و با لبخندی پیروزمندانه گفت: رویا مدتهاست که اعتیاد پیدا کرده است، این هم از عروس یکی یکدانهتان! با دیدن این صحنه دیگر چیزی برای گفتن نداشتم و تازه فهمیدم که در چه دام ساختگی افتادهام اما ای کاش...
بررسیهای کارشناسی و روانشناختی در این باره با دستور سرهنگ عمرانی در مرکز مشاوره پلیس خراسان رضوی آغاز شد.