خبرهای داغ
کدخبر: ۵۶۱۳
تاریخ خبر:

دردسر عجیب دختر جوان پس از رابطه‌های نامشروع؛ صیغه موقت و فوری!

با یک اشتباه بزرگ هیجانی در دوران نوجوانی و هوس‌هایی که نام «عشق» را یدک می‌کشید، همه زندگی و آینده‌ام را در حالی تباه کردم که برای ادامه تحصیل از خانواده‌ام جدا شدم و تصمیم‌های نابه جا و اشتباه را تا جایی ادامه دادم که اکنون حتی بیان سرگذشتم برای عبرت دیگران نیز وحشتناک است...

دردسر عجیب دختر جوان پس از رابطه‌های نامشروع؛ صیغه موقت و فوری!

دختر ۲۲ ساله که مدعی بود دیگران حق و حقوق او را تضییع کرده‌اند، درباره سرگذشت تاسف بار خود گفت: در خانواده‌ای با فرهنگ «آزاد» به دنیا آمدم و در مشهد به تحصیل ادامه دادم اما سرنوشتم از ۱۵ سالگی در حالی تغییر کرد که به همراه یکی از دوستانم در گروهی تلگرامی عضو شدم. در آن گروه چند پسر جوان نیز عضویت داشتند که با یکی از آن‌ها بیشتر گفت وگو می‌کردم. «امید» حتی صفحه مجازی مرا در اینستاگرام دنبال می‌کرد. من هم تصاویری از چهره خودم را در گروه به اشتراک می‌گذاشتم به طوری که دوستان دیگری هم پیدا کردم که یکی از آن‌ها در خرمشهر بود و مرا نصیحت می‌کرد که در رشته «ریاضیات» ادامه تحصیل بدهم. اما در این میان «امید» سعی داشت با من ارتباط نزدیکی برقرار کند تا جایی که مدام مرا در پارک ملت مشهد تعقیب می‌کرد.

او که از درد دل‌های من متوجه کمبود شدید محبت خانوادگی‌ام شده بود، پیام‌های بیشتری برایم ارسال می‌کرد و این گونه روابط ما با یکدیگر ادامه یافت و بعد از این که «امید» وارد دانشگاه شد به دنبالم می‌آمد و سوار بر خودرو با هم به گشت و گذار می‌پرداختیم. او نه تنها خواسته‌های زننده و غیرمتعارفی از من داشت بلکه «بنگ» و «گل» (مواد مخدر) را نیز به من تعارف می‌کرد که با سیگار استفاده کنم! خلاصه این ارتباط احمقانه و هوس آلود که نام «عشق» را یدک می‌کشید تا حدی ادامه یافت که یک روز مرا به باغ ویلای یکی از بستگانش برد و در آن جا اتفاقی افتاد که آینده‌ام را به نابودی کشاند...

پس از آن خلوت شیطانی، دیگر «امید» مرا رها کرد و بعد از گذشت دوماه از این ماجرا نزد پزشک زنان رفتم و تازه فهمیدم که چه بلایی به سرم آمده است. زمانی که دوباره با «امید» تماس گرفتم و ماجرا را توضیح دادم با خودروی مادرش به در منزل مان آمد و با لبخندی تمسخرآمیز گفت: اگر می‌خواهی با من ازدواج کنی، باید تا 30 سالگی صبر کنی، بعد هم من از آن روز شیطانی، فیلم و عکس دارم! حالا هم گم شو برو پایین!

با این جمله اگرچه از او نفرت پیدا کردم ولی باز هم با تهدید مرا مجبور کرد که به این رابطه ادامه دهم. از آن روز به بعد من برای حس آرامش، سیگار می‌کشیدم و از درون احساس پوچی می‌کردم! تا جایی که تصمیم به خودکشی گرفتم اما یکی از همان پسرهایی که در فضای مجازی با او آشنا شده بودم، مرا از این کار منصرف کرد.

«هوشنگ» اهل قوچان بود و بعد از مصرف مواد مخدر سیگار را با سیگار روشن می‌کرد اما من تنها او را می‌شناختم. بعد از این ماجرا، با پسری تبعه خارجی آشنا شدم که بیش از حد به من محبت می‌کرد و من هم به او علاقه مند شدم. حتی برای یکدیگر حلقه ازدواج هم گرفتیم و رابطه مان را علنی کردیم به طوری که او مسئولیت صفحه اینستاگرامی مرا به عهده گرفت چون من درگیر آزمون کنکور بودم اما وقتی پدرم از این رابطه مطلع شد، به شدت با ازدواج مان مخالفت کرد چرا که معتقد بود ازدواج با اتباع خارجی تبعات وحشتناکی دارد. در این هنگام «امید» هم مرا دختری هرزه و فاسد خواند و من هم پاسخ دادم که «عاشق فرد دیگری هستم!»

پدرم وقتی فهمید که من توسط «امید» فریب خورده ام، شبانه به خانه آن‌ها رفتیم و مادرم موضوع را با خانواده‌اش در میان گذاشت و آن‌ها هم به ناچار با ازدواج من و «امید» موافقت کردند و این گونه پای سفره عقد نشستم ولی «امید» با دختران دیگری نیز در فضای مجازی ارتباط داشت و مرا کتک می‌زد.

هنوز مدت کوتاهی از برگزاری مراسم عقد نگذشته بود که من در یکی از دانشگاه‌های «آبادان» پذیرفته شدم و در آن شهر علاوه بر تحصیل به تدریس خصوصی پرداختم. تا این که روزی «امید» به آبادان آمد و با هم به مسافرخانه رفتیم، در آن جا بود که به او گفتم من فرد دیگری را دوست دارم و طلاق می‌خواهم! ولی او با عصبانیت کتکم زد که مسئول مسافرخانه مرا از دستش نجات داد.من هم به خوابگاه دانشگاه بازگشتم ولی نیمه‌های شب پیام داد که قصد خودکشی دارد! من هم که ترسیده بودم به توصیه هم اتاقی‌ام دوباره به مسافرخانه رفتم اما او روی تخت نشسته بود و «بنگ» می‌کشید. زمانی که قصد داشت به من نزدیک شود، فریاد زدم جیغ می‌کشم! و بدین ترتیب او را در همان مسافرخانه رها کردم و به خوابگاه رفتم.

پدرم وقتی ماجرا را شنید، از من خواست تا از او شکایت کنم. من هم با «فرید»، یکی از دوستانم که در شمال کشور زندگی می‌کرد تماس گرفتم تا برای راهکارهای قانونی کمکم کند. او هم بلافاصله به آبادان آمد و برایم لباس و خوراکی خرید و هشدار داد که «امید» پسر خوبی نیست! بعد از درگیری تقاضای طلاق دادم و دانشگاه را رها کردم سپس به تهران رفتم و در آن جا مشغول کار شدم تا این که یک روز «هوشنگ» به دیدارم آمد و با هم یک واحد آپارتمانی را به صورت مشترک اجاره کردیم و چندین میلیون تومان هم پرداختم اما قولنامه منزل را به نام هوشنگ نوشتیم که در نهایت او با همکاری بنگاه دار پولم را بالا کشیدند و من که در رویای مهمانداری هواپیما بودم، هیچ گاه نتوانستم به خواسته‌ام برسم و برای حفظ آبروی خودم سکوت می‌کردم.

در این شرایط به مشهد بازگشتم و به دلیل بیماری صرع که داشتم، نزد پزشک مشاور رفتم. حالا در شرایطی که هرکسی به خودش اجازه می‌داد به خواستگاری‌ام بیاید، یکی از دوستانم شماره تلفن مرا در فضای مجازی به عنوان زنی که قصد عقد موقت دارد، منتشر کرده و مردی مدام مزاحمم می‌شود. به همین دلیل به همراه مادرم نزد خانواده آن دختر کثیف رفتیم تا از آن مرد مزاحم نیز شکایت کنیم و...

copied
ارسال نظر
 
  • علی

    چه سرنوشت تلخی ، ماشالله خوش خوراکم بوده و تقریبا با پسرا می پریده .. اینهمه تلو یزیون و رسانه ها هشدار میدن به دخترا ولی متاسفانه کو گوش شنوا حتما باید سرشون بی اد تا در ک کنن

  • ناشناس

    هموطنان عزیز آقایان وخانمهای عزیز سعی کن ید با احساسات کسی بازی نکنید به کسی خیان ت نکنید آبرو وحیثیت کسی را لکه دارش نکنی د بخدا با هردستی بدهيم با دست دیگر میگیر یم زیبایی جوانی قدرت همیشگی نیستند وخداو ند هيچوقت اجازه نمیدهد ظلم وستم بردیگران ادامه پیدا کند گرچه شاید چند روز یا ماه يا سال ظالم وستمگر غرق در خوشی‌های الکی وگذار باشند اما آخرش درمحضر عدل خداوند جوابگوی اعمال وکردار خود باشند خوشا به س عادت کسانیکه خود راآلوده هوسهای شیطانی نکردند

  • ناشناس

    باسلام وخسته نباشی شرایط بدی برای این دخ تر رقم خورده همش به خاطر اینکه به والدی نش فکر نکرده که بدش نمی خواهند گول خورده انشالع از مریضی زودتر نجات پیدا کند

  • عسگرب

    همش مربوط به اقتصاد کشوره این همه فاصله طبقاتی مسولین هم که بیخیال شدن خواهشا جلواین دلال ها رابگیرید ازدلال سکه وطلا گرفته تاخودرو مسکن بچه های همین این ها بلا سرفقیرهامیارن چون نون حرام خوردن

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

اخبار از پلیکان

اخبار روز سایر رسانه ها

    اخبار از پلیکان

    وب گردی

      دیگر رسانه ها