خبرهای داغ
کدخبر: ۶۰۷۵
تاریخ خبر:

نقد فیلم تا جایی که پاهایم توان رفتن داشت

فیلم ماجرای فرار یک زندانی آلمانی از اردوگاههای کار اجباری در سیبری شوروی را روایت میکند.

نقد فیلم تا جایی که پاهایم توان رفتن داشت

"تا جایی که پاهایم توان رفتن داشت" (۲۰۰۱) فیلمی در ژانر درام جنگی به کارگردانی هاردی مارتینز و محصول آلمان است. فیلمنامه اقتباسی از رمان به همین نام نوشته جوزف باور نویسنده اهل باواریا است. فیلم از نگاه یک اسیر آلمانی در روسیه به مقوله جنگ جهانی دوم و مصائب پیرامون آن میپردازد. (مطالعه این نقد پیش از تماشای فیلم توصیه نمیشود.)

در سکانس آغازین کلمنس فورل(برنارد بترمن) افسر ورماخت در حال خداحافظی با همسر و فرزندش و اعزام به جبهه روسیه بتصویر کشیده میشود، در حالیکه تحت تاثیر پروپاگاندای حزب نازی تصور میکند که برای کریسمس به خانه باز میگردد. بلافاصله بعد دوربین به دادگاهی صحرایی در اتحاد جماهیر شوروی میرود و به عنوان اسیر جنگی به بیست و پنج سال زندان محکوم میشود. در ادامه با قطار و پس از طی مسیری طاقت فرسا به گولاگ(اردوگاه کار اجباری در سیبری) منتقل میشود تا سفری قهرمانانه را آغاز کند که در نهایت به تغییر بینش او در زندگی می انجامد.

کارگردان با تصویر سازی و روایت وقایع گولاگ به رنج و محنت ساکنین اردوگاه می نگرد. ستوان کامنف(آناتولی کوتنیوف) که افسر ارتش سرخ است با بی رحمی و قساوت اردوگاه را اداره میکند. درحالیکه تمثال استالین در پس زمینه ها دیده میشود، به زعم فیلمنامه فورل و کامنف محصول دو سیستم فکری و سیاسی مستبد هستند که مخاصمه آنها بر حسب انجام وظیفه و پیروی از مافوق است. در ادامه فورل پس از یک تلاش نافرجام با کمک دکتر اشتافر(مایکل مندل) موفق به فرار از گولاگ میشود. دکتر اشتافر که پیش از این برنامه فرار داشته است به علت ابتلای به سرطان منصرف میشود  و از کلمنس قول میگیرد که به همسرش در آلمان بگوید که پیش از این مرده است.

کلمنس فورل برای فریب نگهبانان اردوگاه به جای غرب به سمت شمال حرکت میکند و راهی طاقت فرسا برای دست یابی به آزادی را آغاز میکند. فورل در مسیر خود دو جوینده طلا را ملاقات میکند و علیرغم سوء ظن اولیه با آنها همسفر میشود، اما سرانجام بر سر طلا با هم درگیر میشوند تا نشان داده شود که طمع و آز ریشه منازعات و خصومت میان انسانها است. در ادامه کلمنس توسط گروهی از اسکیموها نجات پیدا میکند که مهربان و مهمان نواز هستند. ایرنه دختر چادرنشین قبیله کوکچی عاشق کلمنس می‌شود و پس از رسیدگی و مداوا در لحظه خداحافظی سگ وفاداری به او هدیه می‌دهد که در ادامه باعث نجاتش از دست کامنف میشود. زندگی ساده و مسالمت جویانه بومی های سیبری ثابت میکند که منازعه و طمع ورزی در انسانها ذاتی و فراگیر نیست! 

کلمنس فورل سفر پرماجرای خود را به سمت جنوب ادامه میدهد و در آسیای میانه فردی یهودی به او کمک میکند تا پاسپورت بگیرد. به این ترتیب دشمنان دیرینه علیرغم اختلافات با بخشش یکدیگر دست از عناد برمیدارند و به زمینه های مشترکی دست می یابند. در انتهای مسیر فورل زمانیکه تنها چند قدم با آزادی فاصله دارد ستوان کامنف را  میبیند که او را در مسیری چند هزار کیلومتری از سیبری تا مرز ایران تعقیب کرده است. کامنف در واکنشی عجیب با گفتن عبارت "پیروزی از آن من است" راه را برایش باز میکند! مشابه این دگردیسی پیش از این در داستانهای دیگری نیز روایت شده است، از جمله مشهورترین آن رمان "بینوایان" نوشته ویکتور هوگو که در پایان تعقیب و گریزی طولانی مامور وظیفه شناس ژاور تحت تاثیر مجرم فراری ژان والژان قرار میگیرد.

فورل در ایران به جرم جاسوسی بازداشت میشود اما با کمک عمویش که در آنکارا کار میکند آزاد میشود و به آلمان باز میگردد. کلمنس در  شب کریسمس خانواده اش را در کلیسا ملاقات میکند تا این سفر پر ماجرا و طاقت فرسا به پایان برسد.

"تا جایی که پاهایم توان رفتن داشت" فیلمی  است که با پرهیز از شعار و پروپاگاندا به روابط انسانی و واقعیت های جنگ می نگرد.

copied
ارسال نظر
 
  • عبدالله

    فیلم تا جایی که پاهایم توان رفتن داشت در پوشش فرار یک آلمانی از زندان شوروی، با زیرکی تمام از یهود قهرمان ساخته و مسلمان ان را خیانت کار معرفی می کند. شرم آور اس ت که رسانه ملی به این مهم بی توجه است... .

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

اخبار از پلیکان
  • پربحث‌ترین‌ها

اخبار روز سایر رسانه ها

    اخبار از پلیکان

    وب گردی

      دیگر رسانه ها